خورشیدخانم

ساخت وبلاگ


داستان عشق هفت ساله محسن و میترا
اینک که می نویسم دیر زمانی است که خورشید زندگی ام خاموش و بی فروغ شده است و آسمانم را تاریکی فرا گرفته و در ظلمت مبهم گرفتار شده ام و من تنها ترین شب گرد؛ شب ها آرزو دارم که خورشیدم دوباره جان بگیرد و ذرات طلایی اش آسمان نیلگونم را زینت بخشد و این آرزو محقق نمی شود مگر ...

خورشیدخانم...
ما را در سایت خورشیدخانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehr81o بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1402 ساعت: 13:55

"من در تردید بین شیرینی زنده شدن و تلخی مرگی که باز انتظارم را می کشید بودم، که او با دست هایش که از جنس دوست داشتن بودند مرا از اعماق مرگ به سطح زندگی آورد

و من عاشق شدم."


موضوعات مرتبط: نوشته های سال 1402

خورشیدخانم...
ما را در سایت خورشیدخانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehr81o بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 21:55


داستان عشق هفت ساله محسن و میترا
اینک که می نویسم دیر زمانی است که خورشید زندگی ام خاموش و بی فروغ شده است و آسمانم را تاریکی فرا گرفته و در ظلمت مبهم گرفتار شده ام و من تنها ترین شب گرد؛ شب ها آرزو دارم که خورشیدم دوباره جان بگیرد و ذرات طلایی اش آسمان نیلگونم را زینت بخشد و این آرزو محقق نمی شود مگر ...

خورشیدخانم...
ما را در سایت خورشیدخانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehr81o بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 21:55

من درباره ى تو به آن ها نگفتم

اما تو را ديده‌اند كه در چشمانم شنا مى كنى

من درباره ى تو به آن ها نگفتم

اما تو را در كلمات نوشته شده‌ام ديده‌اند

عطر عشق نمى تواند پنهان بماند...


موضوعات مرتبط: نوشته های سال 1402

خورشیدخانم...
ما را در سایت خورشیدخانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehr81o بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 21:55


داستان عشق هفت ساله محسن و میترا
اینک که می نویسم دیر زمانی است که خورشید زندگی ام خاموش و بی فروغ شده است و آسمانم را تاریکی فرا گرفته و در ظلمت مبهم گرفتار شده ام و من تنها ترین شب گرد؛ شب ها آرزو دارم که خورشیدم دوباره جان بگیرد و ذرات طلایی اش آسمان نیلگونم را زینت بخشد و این آرزو محقق نمی شود مگر ...

خورشیدخانم...
ما را در سایت خورشیدخانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehr81o بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 29 فروردين 1402 ساعت: 15:21

دلتنگم
لبخند دروغکی چرا؟
خوب نیستم
مثل قرصی که نیمه شب، بدون آب گیر می‌کند

گیر کرده‌ام در گلوی زندگی
کاش می‌توانستم راحت حرف بزنم
چیزی بگویم از دلتنگی


موضوعات مرتبط: نوشته های سال 1401

خورشیدخانم...
ما را در سایت خورشیدخانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehr81o بازدید : 77 تاريخ : سه شنبه 5 مهر 1401 ساعت: 22:16

دلم تا برایت تنگ می‌شود
نه شعر می‌خوانم
نه ترانه گوش می‌دهم
نه حرفهایمان را تکرار می‌کنم
دلم تا برایت تنگ می‌شود

می‌نشینم
اسمت را
می‌نویسم
می‌نویسم
می‌نویسم

بعد می‌گویم
این همه او
پس دلتنگی چرا؟
دلم تا برایت تنگ می‌شود
میمِ مالکیت به آخرِ اسمت اضافه می‌کنم
و باز عاشقت می‌شوم


موضوعات مرتبط: نوشته های سال 1401

خورشیدخانم...
ما را در سایت خورشیدخانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehr81o بازدید : 71 تاريخ : سه شنبه 5 مهر 1401 ساعت: 22:16

گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیال

پس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال؟

پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم؟

که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟


موضوعات مرتبط: نوشته های سال 1400

خورشیدخانم...
ما را در سایت خورشیدخانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehr81o بازدید : 115 تاريخ : شنبه 24 ارديبهشت 1401 ساعت: 20:45


داستان عشق هفت ساله محسن و میترا
اینک که می نویسم دیر زمانی است که خورشید زندگی ام خاموش و بی فروغ شده است و آسمانم را تاریکی فرا گرفته و در ظلمت مبهم گرفتار شده ام و من تنها ترین شب گرد؛ شب ها آرزو دارم که خورشیدم دوباره جان بگیرد و ذرات طلایی اش آسمان نیلگونم را زینت بخشد و این آرزو محقق نمی شود مگر ...

خورشیدخانم...
ما را در سایت خورشیدخانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehr81o بازدید : 106 تاريخ : شنبه 24 ارديبهشت 1401 ساعت: 20:45

آیا شده از شدت دلتنگی و غصه                             هی بغض کنی                                           گریه کنی                                                  شعر بخوانی؟ موضوعات مرتبط: نوشته های سال 1401 خورشیدخانم...ادامه مطلب
ما را در سایت خورشیدخانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehr81o بازدید : 114 تاريخ : شنبه 24 ارديبهشت 1401 ساعت: 20:45